بارین و غربت

امروز نوزده آبانه و من در غمگین‌ترین حالت ممکن هستم، صبح با مامان حرف زدم و دلتنگ بود کنی باهاش حرف زدم و زنمو.زنمو ... خلاصه گوشیش شکست و منم بیخبر و بیچاره موندم تا فردا شاید درست بشه بارین و غربت...

امروز یکشنبه ۲۱ آبان بود و روز تقریبا آرومی داشتم بعد از دو روز جهنمی، صبح مامان بهتر بود و آرومتر . کلی شوخی د. ق. ن...ی کردیم و ناهار خورش کرفس پختم و عصر فیلم اپنهایمر رو دیدیم و غروب زنگ زدم زنمو و مهمون داشت ا. س. د اینها و دیدم ظاهرن اونطرف عادیه و خلاصه همین دیگه . ته دلم شور میزنه خدا خودش بخیر بگذرونه و‌ زودتر بگذره این روزها و آرامش ظاهری برگرده. عیراق هم پر کردیم و‌منتظر جوابیم